Thursday, November 21, 2013

چند پیشنهاد برای بهبود فرهنگ دهخدا

پنج‌شنبه ۳۰/آبان/۱۳۹۲ - ۲۱/نوامبر/۲۰۱۳

بی‌گمان، فرهنگ دهخدا یکی از آثار سُترگ زبان پارسی است و شادروان علی‌اکبر دهخدا حق بزرگی بر گردن تمام پارسی‌گویان و پارسی‌نویسان دارد. اما آنچه امروزه به صورت فرهنگ دهخدا در دست ما است، مانند هر کاری که در گذشته انجام گرفته است، ایرادهایی دارد که گاهی برای کارهای پژوهشی و زبان‌شناسی مشکل می‌سازد. امروزه فرهنگ‌نویسی برای خود رشته‌ای دانشگاهی است و شیوه‌های و ابزارهای ویژه‌ی خود را دارد و حتا نرم‌افزارهای ویژه‌ای برای مدیریت فرهنگ واژگان پدید آمده است.

در این جستار به چند مورد به کوتاهی اشاره می‌کنم و امیدوارم که دست‌اندرکاران «بنیاد لغت‌نامه‌ی دهخدا» در راه بهبود این اثر سترگ انجام شود.

۱) نام کسان
به نظر من بهتر است مانند بیشتر فرهنگ‌های معتبر، مانند فرهنگ معین، به جای آن که نام کسان یا به اصطلاح «اَعلام» در سراسر فرهنگ پخش شده باشد و در میان درآیه‌های اصلی و «واژه»ها بیایند، در جلدهای جداگانه آورده شوند.

۲) نام‌های جغرافیایی
نام‌های جغرافیایی نیز بهتر است در جلدهای جداگانه و به صورت مستقل چاپ شوند. زیرا چنین اطلاعاتی بیشتر جزو فرهنگ جغرافیایی به شمار می‌روند. برای نمونه نتیجه‌ی جست‌وجوی «علی‌آباد» در سایت برخط فرهنگ دهخدا (که به بنیاد دهخدا وابسته نیست اما بر پایه‌ی فرهنگ دهخدا است)، نزدیک ۲۰۰ درآیه‌ی مستقل و نزدیک ۳۰۰ درآیه‌ی ترکیبی مانند «علی‌آباد کتول» و «علی‌آباد شور» و مانند آن برمی‌گردد.

۳) درآیه‌های ناهمگون
در فرهنگ‌نویسی واژه‌هایی که همشکل اند اما از نظر ریشه‌شناسی و کاربرد متفاوت اند درآیه‌های جداگانه برای خود دارند. اما متاسفانه در فرهنگ دهخدا، گاهی در یک درآیه چندین واژه با معنای مختلف که روشن است ارتباط معنایی با هم ندارند در کنار هم آمده‌اند. برای نمونه:

کریشک [ک َ/ک ِ ش َ]
مرد جنگی (آنندراج)(جهانگیری). مرد جنگی و جنگ کننده.
|| (اِ) جوژه‌ی مرغ (آنندراج)(ناظم الاطباء). جوجه‌ی مرغ (برهان). جوژه‌ی هر مرغ را گویند(جهانگیری).
|| به معنی مغاک و گودال هم به نظر آمده است (برهان). حفره . گو. کنده. حفیره. (یادداشت مولف). چاله.
در اینجا می‌بینیم که سه معنای کاملا مختلف یعنی مرد جنگی و جوجه‌ی مرغ و گودال در کنار هم آمده است. جالب آن که درآیه‌ی دیگری برای کریشک هست:
کریشک [کَ] (اِ)به معنی انگشت کهین است، چنان که مهذب الاسماء در ترجمه‌ی خِنصِر گفته است (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری).
پرسش این است که چرا این معنا درآیه‌ی جداگانه‌ای یافته است و چرا در همان درآیه‌ی پیشین نیامده است. این ناهماهنگی خود ایراد دیگری است.

۴) بازبردهای گمشده و کور
در برخی درآیه‌ها به خواننده گفته شود به واژه‌های دیگر در «همین فرهنگ» نگاه شود. اما واژه‌ی گفته شده در فرهنگ وجود ندارد! برای نمونه:
کریش [کَ] (اِ) کریچ. حفره. گودال. مغاک. چاله (یادداشت مولف). رجوع به کریسنک، کریشک و کریشنک شود.
اما واژه‌های «کریسنک» و «کریشنک» در فرهنگ نیستند و تنها «کریشک» آمده است. تازه همان گونه که در بالا دیدیم، کریشک دو درآیه دارد و چهار معنای گوناگون دارد.

۵) تصحیف‌ها
خط پارسی به خاطر برخی ویژگی‌های آن (از جمله وجود نقطه‌ها)، و نیز با توجه به این که در گذشته آثار نوشتاری با دست خط رونویسان (ناسخان و کاتبان) بوده است و هر کسی به شیوه‌ی خود می‌نوشته و دیگران در خواندن آن مشکل پیدا می‌کردند، امکان بدخوانی در آن زیاد بوده است. این بدخوانی‌ها و بدنویسی‌ها را به اصطلاح «تصحیف» و شکل‌های تصحیف شده را به عربی «مُصَحّف» می‌گویند. برای نمونه در این شعر خاقانی به این موضوع اشاره شده است:
با هر که اُنس گیری از او سوخته شوی ---------- بنگر که «اُنس» نیز به تصحیف «آتش» است (خاقانی)
یا سعدی در بوستان چنین می‌گوید:
مرا «بوسه» گفتا به تصحیف ده ---------- که درویش را «توشه» از «بوسه» بِه!
این دو مورد بازی‌های هنری و ادبی با تصحیف است. اما گاهی به خاطر تصحیف واژه‌های تازه‌ای ساخته شده که از نظر ریشه‌شناسی غلط اند. برای نمونه در شاهنامه‌ی فردوسی جمشید مردمان را به چهار گروه بخش می‌کند. در شاهنامه‌ی ویراست دکتر جلال خالقی مطلق چنین آمده است:
گروهی که «آثوربان» خوانی‌اش -------------- به رسم پرستندگان دانی‌اش
جدا کردشان از میان گروه ----------------- پرستنده را جایگه کرد کوه
بدان تا پرستش بود کارشان --------------- نوان پیش روشن جهاندارشان
صفی برکشیدند و بنشاندند --------------- همی نام «نیساریان» خواندند
کجا شیرمردان جنگاورند -------------- فروزنده‌ی لشکر و کشورند
کزیشان بود تخت شاهی به پای --------------- وزیشان بود نام مردی به جای
«بسودی» سه دیگر گُرُه را شناس -------------- کجا نیست بر کس از ایشان سپاس
بکارند و ورزند و خود بدروند ------------- به گاه خورش سرزنش نشنوند
ز فرمان تن آزاده و خورده نوش --------------- از آوای پیغاره آسوده گوش
تن آزاد و آباد گیتی بدوی ---------------- بر آسوده از داور و گفت‌وگوی
چه گفت آن سخن‌گوی آزاده مرد ----------------- که آزاد را کاهلی بنده کرد
چهارم که خوانند «اهتوخشی» ------------- هم از دست‌ورزان با سرکشی
کجا کارشان همگنان پیشه بود ---------------- روانشان همیشه پراندیشه بود
اما در چاپ مسکو، واژه‌ی «آثوربان» به صورت «کاتوزیان» آمده است حال آن که دکتر خالقی مطلق چنین ضبطی را در پانویس نیاورده است. به نظر می‌رسد «کاتوزیان» در واقع بدخوانی «کآثوربان = که آثوربان» است.

در فرهنگ دهخدا، بسیاری از شکل‌های تصحیف شده به عنوان درآیه‌ی اصلی آمده و به جای آن که خواننده به درآیه‌ی اصلی فرستاده شود. گاهی این بدخوانی‌ها هم باعث سرگردانی می‌شود. برای نمونه، درآیه‌ی جلال‌الدین ابوسعید خواننده را به «ابوسعید بویرانی» ارجاع می‌دهد.
جلال‌الدین [ج َ لُدْ د] (اِخ) ابوسعید. رجوع به ابوسعید بویرانی در همین لغت نامه شود.
اما ابوسعید بویرانی وجود ندارد. اگر نام «ابوسعید» را بجویید، بیش از ۳۲۵ درآیه برمی‌گردد که یکی از آنها «ابوسعید بوبرانی» (با «ب» نه «ی») چنین آمده است:
ابوسعید [اَ س َ] (اِخ) بوبرانی یا بورانی یا نوبرانی شیخ جلال الدین. از علمای هرات بود به زمان سلطان بدیع الزمان میرزا. رجوع به ص ۲۷۷، ۲۹۶ حبط ج ۲ شود.
همچنین هیچ درآیه‌ای برای «ابوسعید بورانی» و «ابوسعید نوبرانی» دیده نمی‌شود.

۶) بازبردهای ناآشنا:

گاهی بازبردها به شکل ناآشنا است. برای نمونه اگر شما در فرهنگ دهخدا به دنبال نام شیخ اشراق «سهروردی» بگردید، نخست به این درآیه می‌رسید:
سهروردی [ س ُ رَ وَ ]: (اِخ) یحیی بن حبش بن امیرک . ملقب به شهاب الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول و شهید، مکنی به ابوالفتوح. رجوع به ابوالفتوح در همین لغت نامه شود.
حال اگر به دنبال «ابوالفتوح» بگردید باز نزدیک ۲۰۰ نتیجه برمی‌گردد که یکی از آنها چنین است:
ابوالفتوح [اَ بُل ْ ف ُ] (اِخ) سهروردی. رجوع به ابوالفتوح شهاب الدین ... شود.
بعد باید به ترتیب الفبایی درآیه‌های «ابوالفتوح» را نگاه کنید بالاخره به این دو درآیه می‌رسید که دومین آنها شرح مفصلی از زندگی و آثار شهاب‌الدین سهروردی است.
ابوالفتوح [اَ بُل ْ ف ُ] (اِخ) یحیی بن حبش . شهاب الدین سهروردی . رجوع به ابوالفتوح شهاب ... شود.
ابوالفتوح [اَ بُل ْ ف ُ] (اِخ) یا ابوالفتح . شهاب الدین (شیخ ...) یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی المقتول یا شهید معروف به شیخ اشراق
حال آن که بهتر بود در همان درآیه‌ی نخست سهروردی شرح حال و آثار کامل او بیاید و درآیه‌های دیگر به همان درآیه‌ی سهروردی ارجاع دهند.

۷) تکرار غلط‌های فرهنگ‌های گذشته
گاهی در درآیه‌ای معناهای غلطی که برای سرواژه در فرهنگ‌های گذشته (مانند برهان قاطع و دیگران) آمده تکرار شده و سپس افزوده شده که «و این غلط است». باید پرسید خب اگر آن معنا غلط است چه نیازی به تکرار آن در فرهنگ دهخدا بوده است؟

۸) ریشه‌شناسی‌های اشتباه
گاهی برخی ریشه‌شناسی‌های فرهنگ دهخدا اشتباه است و البته به این خاطر پیشرفت‌های زبان‌شناسی به ویژه در زمینه‌ی زبان‌های ایرانی در دهه‌های گذشته است و به این خاطر نمی‌توان سخت گرفت. برای نمونه، واژه‌ی «خاویار» را تُرکی دانسته است حال آن که این واژه به احتمال زیاد کوتاه شده‌ی «خایه‌آر» به معنای ماهی تخمگذار است.

۹) شاهد مثال‌های فراوان
آوردن گواه یا شاهد مثال برای هر واژه از شاعران و نویسندگان دروه‌های مختلف به شرطی سودمند خواهد بود که نشانگر تحول و دگرگشت کاربردهای واژه باشد. برای نمونه در درآیه‌ی «پالهنگ» هشت شاهد مثال از شاهنامه آمده است بی آن که تفاوتی در کاربرد بوده باشد. چنین کاری برای فرهنگ بسامدی شاهنامه مناسب است اما در فرهنگ عمومی نیازی بدان نیست.

۱۰) در برخی درآیه‌ها، چندین برابر عربی و جمله‌های عربی داده شده که به نظر من چندان لازم نیستند. برای نمونه
خفتن: [خ ُ ت َ] (مص) خواب کردن. خسبیدن. به خواب رفتن (ناظم الاطباء). غنویدن. خفتیدن. مقابل بیدار شدن. خوابیدن. تمام سر و گردن و تنه و پای‌ها را به درازا بر زمین گستردن. به خواب شدن. هجعت (یادداشت به خط مولف ). رقد. رقود. رقاد. تهجد (تاج المصادر بیهقی). سبت. (دهار) (تاج المصادر بیهقی)

دکتر علی‌اشرف صادقی هم در تیرماه ۱۳۸۸ در گفت‌وگویی اشاره کرده بود که کتابی درباره‌ی ایرادهای فرهنگ دهخدا نوشته است که قرار بوده به زودی چاپ شود اما با جست‌وجو در کتابخانه‌ی ملی ایران اثری از این کتاب نیست و گویا هنوز چاپ نشده است.

1 نظر:

Anonymous said...

یکی از نویسندگان سمرقندی مقیم تاجیکستان، کتابی نوشته به نام فرهنگ واژه های مولانا (یا چیزی شبیه به این). او یکی از دلایل نوشتن کتابش را غلط های فراوان در لغتنامه دهخدا و فرهنگ معین گفته و گفته است که بسیاری از واژه های مولانا، هنوز در سمرقند به کار می روند و معنای خود را دارند در حالی که در لغتنامه دهخدا و فرهنگ معین معنای این واژه ها را نفهمیده اند یااشتباه نوشته اند.