Saturday, May 23, 2009

قورباغه را قورت بده

شنبه ۲/خرداد/۱۳۸۸ - ۲۳/می/۲۰۰۹

چند سالی است که کتاب‌های در دسته‌بندی به اصطلاح «خودیاوری» (self-help) و خودشناسی و بهبود زندگی (life improvement) هم در فرنگ خریدار و پدیدآورنده‌های فراوانی یافته است و هم در میهن ما عده‌ای دست به ترجمه‌ی این کتاب‌ها می‌زنند.

به نظر من ترجمه‌ی این گونه کتاب‌ها، مانند بسیاری از کتاب‌های مرتبط به فرهنگ و زندگی اجتماعی، باید با دقت بسیار و به صورت گزیده انجام شود. زیرا بسیاری از نکته‌ها و راهنمایی‌هایی این گونه کتاب‌ها تنها در محیط و جامعه‌ی اصلی کاربرد و معنا دارد و در جامعه‌های دیگر چندان سودمند نیست. منظورم سانسور اخلاقی و این گونه کارها نیست. نه! منظورم این است که برخی از این توصیه‌ها، برای نمونه، تنها در امریکا شدنی است و حتا در کشورهای نزدیک به آن مانند کانادا و مکزیک و بریتانیا و فرانسه هم بی‌معنا است تا چه رسد به فرسنگ‌ها دورتر در آسیا و در ایران. اصولا در بحث‌های رفتاری و روان‌شناسی گروهی (برای نمونه در زمینه‌ی «رفتار سازمانی» یا Organizational Behaviour) همواره تاکید می‌شود که هر کنشی باید با فرهنگ محیط و افراد آن ارزیابی شود و تصمیم برای انجام آن کنش باید بر همین پایه گرفته شود. برای مثال، در یک شرکت خاص که همه‌ی کارکنان آن هم‌زبان و هم‌فرهنگ هستند و تاریخ و جغرافیای مشترکی دارند چه بسا رفتاری در یک واحد از این شرکت در بخش و واحد دیگر پذیرفته نباشد. تا چه رسد به رفتاری در این کشور با همان رفتار در کشوری با زبان و فرهنگ و تاریخ و جغرافیای بیگانه. برای مثال شما در امریکا راحت می‌توانید مدیر یا سرپرست‌تان را با نام کوچکش صدا کنید و با او بروید ناهار. اما در محیط کاری فرانسه و ایران - که سلسله مراتب جدی‌تر است - شاید اصلا نتوانید مدیرتان را بدون وقت قبلی ببینید تا چه رسد که بخواهید او را با نام کوچک صدا کنید و با هم بروید ناهار.

بگذریم از این که برخی نویسندگان اصلی این گونه کتاب‌ها خودشان در زندگی شخصی مشکل دارند و در برنامه‌های تلویزیونی پرسش‌ها را از سر باز می‌کنند و به اصطلاح «عالم بی عمل اند». از این بدتر هنگامی است که مترجم ایرانی این گونه کتاب‌ها نیز چشم و گوش بسته و با زبان و دانش نابسنده به ترجمه دست می‌یازد. امسال هم که شکر خدا نمایشگاه کتاب پر شده بود از انواع رنگاوارنگ این کتاب‌ها از نویسندگان مختلف و مترجمان مختلف‌تر. برای نمونه مدتی بود از یکی دو سال پیش که عنوان این کتاب مرا به خود مشغول داشته بود و امسال در نمایشگاه باز آن را دیدم:


نام کتاب: قورباغه را قورت بده!
نویسنده: برایان ترسی
ترجمه: اشرف رحمانی، کورش طارمی

خب من به عنوان فردی ایرانی، از خواندن عنوان این کتاب هیچ چیز دستگیرم نشد. اگر شما این جمله را به فردی فرانسوی بگویید (با توجه به شهرت فرانسویان به خوردن قورباغه) هیچ مشکلی برایش نیست و شاید گمان کند که به او تعارف غذای لذیذی می‌کنید نه این که راهی برای حل مشکلی دارید. اما برای امریکاییان (و شاید ما ایرانیان!) خوردن قورباغه کار دلنشینی نیست. به نظر من هیچ پارسی‌زبانی در نگاه اول معنای این عبارت را نخواهد فهمید. مگر آن که پشت جلد را بخواند و بفهمد منظور نویسنده چه بوده که مترجم نتوانسته معادل آن را در زبان پارسی پیدا کند و مجبور شده چند خطی توضیح بدهد. شاید گفته شود که این گونه عنوان‌ها را به حساب شگردهای بازاریابی باید گذاشت اما بازاریابی به چه صورت؟ آیا می‌شود هر جمله‌ی مزخرفی نوشت تا توجه کتابخوان‌ها را بیشتر جلب کرد!؟

در فکر نوشتن این مطلب بود که در راه بازگشت به خانه از نمایشگاه دست بر قضا، در خیابان چشمم به مینی‌بوسی افتاد که راننده‌ی خوش‌ذوقی به خیال و سواد خود به زبان انگلیسی نوشته بود: camel see, no see! و منظورش هم همان ضرب‌المثل معروف خودمان بود که «شتر دیدی، ندیدی!» به نظرم این گونه مترجمان دست کمی از این رانندگان ندارند. و بهتر است ناشران و ویراستاران آنان به کیفیت محتوایی کارهای ترجمه‌ای که منتشر می‌کنند اندکی توجه بیشتر داشته باشند.

هم چنین یاد نمونه‌ی دیگری از این کتاب‌های خودیاوری ترجمه‌ای افتادم که در سال‌های میانی دهه‌ی ۱۳۷۰ دیدم و در صفحه‌ای از آن نوشته شده بود Hallelujah! (عبارتی از اصل عبری به معنای «ترا سپاس ای یهوه! [=خدا]» در دعاهای مسیحیان). اما مترجم که گویا خودش معنای آن را نفهمیده بود در پاورقی نوشته بود که این عبارت بی‌معنی است و برای جلب توجه گفته می‌شود!!

پی‌نوشت

خواننده‌ای خواسته بود که درباره‌ی معنای «قورباغه را قورت بده» در زبان انگلیسی بیشتر بنویسم. تا آنجا که من می‌دانم در انگلیسی اصطلاحی هست به شکل frog in the throat (ترجمه‌ی لفظی: قورباغه در گلو) که اشاره است به خلطی که در گلو جمع می‌شود و باعث ناراحتی و مانع گفتار می‌شود. قورت دادن قورباغه می‌تواند اشاره به این باشد.

در ضمن، در افسانه‌های شاه پریان و داستان‌های کودکان، شاهزاده‌ی جوانی به خاطر طلسم و جادو به قورباغه تبدیل شده که اگر دختر جوانی بوسه‌ای بر آن بزند طلسم و جادو شکسته شده و قورباغه دوباره به شاهزاده تبدیل می‌شود. اما بوسه بر قورباغه کار دل‌به‌هم‌زنی است ولی حاصل آن به مراد رسیدن دختر جوان است.

17 نظر:

Anonymous said...

شگفتا که بالاخره توانستم در این وبلاگ نظر بنویسم !
من هم با شما موافقم . مثلا در یکی از این کتاب‌ها خواندم برای رفع افسردگی یکی دوست و شریک ج.ن.س.ی پیدا کنید . برای پیدا کردن این شریک می‌توانید به استخرهای مختلط مراجعه کنید ! تصورش را بکنید . چنین نوشته‌ای برای ذهن سنتی و دینی ایرانی تراژدی است . فقط من تعجب می‌کنم چطور این کتاب‌ها مجوز چاپ می‌گیرند و بسیاری از کتاب‌های ارزشمند پشت سد وزارت ارشاد باقی می‌مانند .
دو مطلب " گوشه‌ای تاریخ قاجار " بسیار جالب بود . سپاس‌گزارم

shahrbaraz said...

درود.

سپاس از توجه شما به این وبلاگ. و سرعت نظردهی تان! هنوز مطلب در دست ویرایش بود.

همان طور که گفتم من تازه جنبه‌های ساده‌تر آن را گرفتم. آن که شما گفتید که بدتر است! و واقعا معلوم نیست چه طور برخی ترجمه‌ها مجوز می‌گیرند!

روز خوش

شهربراز

Bahman Zamani said...

مردم باید نان بخورند جانم. تازه ببینید که چاپ نهم اش هم هست! یعنی احتمالا طرفدار هم زیاد دارد

جدای از شوخی، بسیار زیبا و دقیق به نکته مهمی اشاره کرده ای. به خصوص اینکه آدم وقتی مدتی در کشور غیر وطنش، به خصوص یک کشور غربی زندگی میکند، خیلی خوب متوجه تفاوتهای فرهنگی میشود.

Anonymous said...

شهربراز گرامی،

اصل نوشته‌تان درست است ولی موضوع «عالم بی عمل» تنها وجه تاثیر سخن است. جز آن اگر سخنی درست بود باید آنرا پذیرا شد و اجرا کرد، حتی اگر فرد گوینده خود به آن عمل نکند.

علی

S. Amiriparian said...

درود شهربراز گرامی

نوشتارتان را دیدم. جالب بود.
چه کنیم که برخی از افراد به جای اینکه به یافتن و برگردان کتابهایی درباره تاریخ، فرهنگ، تمدن، ادبیات و هنر ایرانی بپردازند تنها به پول و درآمد می اندیشند و کتابهایی را که در برابر چشم بسیاری فریبنده بوده به فراوانی به چاپ رسانده و شگفت آور اینکه بسیاری از مردم فکر می کنند با خواندن آنها همه مشکلات زندگی آنها حل خواهد شد.

من خودم از این دست کتابهایی که شما اشاره کرده اید به فراوانی دیده ام و افسوس می خورم به کاغذهایی که برای خط خطی شدن و نوشته شدن اینگونه مطالب که در حقیقت هیچ سودی برای جامعه ما ندارد، مصرف می شود.

با سپاس فراوان

shahrbaraz said...

به امیری پریان گرامی
درود.

تا حدی با شما موافقم. اما نمی‌توان از همه انتظار داشت که به موضوع‌هایی که شما گفتید بپردازند چون یا علاقه ندارند یا توان و دانش آن را.

در کار ترجمه نیز نمی‌توان انگیزه‌های مالی و درآمد را نادیده گرفت. بالاخره باید در برابر زحمت پاداشی گرفت.

نکته‌ی اصلی حرف من کم‌دانشی مترجمان و نیز بی‌توجهی آنان به فرهنگ جامعه‌ی مبدا و مقصد ترجمه یا ناآگاهی آنان از این اصل است.

و همان طور که گفتید این که برخی فکر می‌کنند با خواندن این گونه کتاب‌ها تمام مشکل‌هایشان حل می‌شود!

شهربراز

Anonymous said...

سلام علیکم
من در نمایشگاه در سالن کودکان یک کتاب دیدم به نام آدم و حوا
حوا مقنعه سرش بود عیناً مثل زنان جامعه ی ما
!
لبخند زدم و از بین غلغله ی جمعیت رفتم
!!
سیدعباس سیدمحمدی

Anonymous said...

من هر چی فکر کردم متوجه تفاوت برداشتی که ما از عنوان این کتاب می کنیم با برداشتی که یک انگلیسی زبان از عنوان کتاب می کند نشدم.مقداری هم در اینترنت جستجو کردم ببینم آیا قورباغه در فرهنگ مردمان انکلیسی زبان معنای خاصی دارد یا نه .چیز خاصی پیدا نکردم فکر هم نکنم عنوان کتاب معنای روشنی برای انگلیسی زبانان داشته باشه.بیشتر این جور عنوانها برای این انتخاب می شن که حس کنجکاوی خواننده رو تحریک کنن.در مورد محتوای این کتاب ها هم باید بگم اگه فقط خوندن تنها نباشه و با تمرین و ممارست همراه باشن می تونن تاثیر نسبی خوبی بذارن.مگر این که شما فکر کنین کتاب دعا دست گرفتین و قراره خوندن این ورد و دعا تبدیل به کنشی در عالم ماده بشه. یه چیز دیگه اینکه بعضیا فکر می کنن فقط کتابهایی که به نوعی به فرهنگ "ما " مربوطن کتابای ارزشمندی اند و بقیه سطحی و به درد نخور. نگاه این افراد به فرهنگ مثل نگاه موزه دار؟ به یه عتیقه ست فکر می کنن باید از فرهنک پاسداری کنیم
مبادا تغیر کنه. اگه وظیفه ای هم در کار باشه اون بارور کردن فرهنگه البته فرهنگ هیچ ملتی هم فقط بر اثر نبوغ مردمانش شکوفا نشده بلکه داد و ستد و تقلید بوده که نقش مهمتری داشته .ما آریایی؟ ها هم یسری گاو چرون بودیم که بر اثر آشنایی با اقوام سامی تونستیم متمدن شیم و البته با قدرت تسلط جویی مون تونستیم دنیا رو تسخیر کنیم البته تقلید مثبت منظورم بوده.شریک جنسی هم خوبه ,تراژدی چیه دیگه؟

آرش

shahrbaraz said...

به آرش

با فکر کردن نمی‌توان متوجه تفاوت برداشت ما و انگلیسی‌زبانان شد. باید از انگلیسی‌زبانان یا کسانی که در محیط آنان زندگی کرده‌اند پرسید.

و همه چیز هم در اینترنت پیدا نمی‌شود. اینترنت را زیاد جدی نگیرید. هنوز کتاب و فرهنگ (لغت‌نامه) و دانشنامه منبع‌های معتبر دانش و آگاهی هستند.

البته که باید از فرهنگ پاسداری کرد اما به شیوه‌ی آگاهانه و باز نه به صورت دفاعی و بازداری هر گونه دادوستد فرهنگی.

درباره‌ی آریاییان و سامیان و تمدن، موضوع گسترده‌تر از کشف یک‌جمله‌ای شما است. خواهش می‌کنم بیشتر کتاب بخوانید، کتاب‌های معتبر و دانشگاهی و نوشته‌ی پژوهشگران برجسته و شناخته شده نه نوشته‌ی اینترنتی و وبلاگ‌ها.

پیروز باشید.
شهربراز

Anonymous said...

سلام
بنده به یه انگلیسی زبان یا کسی که اونجاها زندگی کرده باشه الان دسرسی ندارم که ازشون بپرسم .شما که این مطلب رو تو بلاگت گذاشتی خوب بود توضیح می دادی یه انگلیسی زبان از عنوان این کتاب چی می فهمه که ما نمی فهمیم.

نمی دونم چه مشکلی با اینترنت داری ولی اینترنت رو در حد برنامه های صداوسیما پایین آوردی .تو اینترنت تقریبا همه چی پیدا می شه . لغت نامه های مختلف و دانشنامه های معتبر رو می تونی توش گیر بیاری.من البته یه نگاهکی به ویکی پیدیا انداختم و لغت نامه وبستر .چیزی یافت می نشد.البته نگی ویکی بدرد نمی خوره !ویکی از لحاظ شمار درآیند هاش و گستردگیش از بریتانیکا بهتره.تکبیر

در مورد پاسداری از فرهنگ هم فکر کنم منظورم رو روشن بیان کرده بودم ولی از اونجایی که از لغت "باید" استفاده کردی و من با "باید" میونه ی خوبی ندارم مجبورم چند سطری بیشتر روده درازی کنم.ببین برادر من تو این فرهنگی که به ما ارث رسیده یه سری آت و آشغال و چیزای بدرد نخور هست که باید از قیدشون بگذریم تا حالمون خراب نشه.نمونه اش همون پست قبلیت در مورد تاریخ قاجار.این های و هو کردن های الکیم که ما چنین و چنان بودیم هم فقط به درد دل خوش کردن خودمون می خوره.فرهنگ دوران باستانمون هم خیلی چیزای بدرد نخور داشت.نمی دونم هیچ کدوم از این کتابهای پهلوی که باقی موندنو خوندی یا نه آدم دل آشوبه می گیره وقتی می خونتشون از بس پر اند از لاطاعلات مضحک و بیقدر.شیوه استدلال کردن آخوندای زرتشتی گریه آوره مخصوصا وقتی مقایسه بکنی با هنر فرهنگ و فلسفه یونان اونم هزار سال پیش از این اجداد گران قدر

در اینکه مصری ها سومری ها و ایلامیها و.. و سامیان بسیار پیشتر از هندو اروپایی ها به مدنیت رسیدن هم نیازی به ارجاع به منابع معتبر نمی بینم البته این خوارداشتی برای آریا ییان نیس چون شرایط اقلیمی یکی از مهمترین عوامل برای شکوفایی فرهنگ و تمدن مردمان باستان بوده هندو اروپاییان هم ثابت کردن در صورت فراهم آمدن شرایط می تونن با شکوه
ترین تمدن ها رو بیافرینن


مخلصیم
آرش

shahrbaraz said...

به آرش

درباره‌ی حس و درکی که انگلیسی‌زبانان از این جمله خواهند داشت به پی‌نوشت نگاه کنید.

اما درباره‌ی اینترنت باید بگویم من هیچ مشکلی با اینترنت ندارم و در واقع به عنوان مهندس نرم‌افزار از سال‌های آغاز دهه‌ی ۱۳۷۰ خ / ۱۹۹۰ م. زمینه‌ی تخصصی کاری من فناوری اینترنت و پروتکل‌ها و طراحی و پیاده‌سازی نرم‌افزارهای مربوط به آن بوده است. منظورم این بود که اگر چیزی در اینترنت پیدا نشد دلیل بر وجود نداشتن آن نیست. این همان تصور اشتباهی است که باعث شد در سال ۱۳۸۳ خ/ ۲۰۰۴ م. شرکت گوگل هم خود را خیلی دست بالا بگیرد و چیزی بگوید با این مضمون که «ما همه‌ی دانش بشر را نمایه‌سازی (indexed) کرده‌ایم».

ویکی‌پدیا دانشنامه‌ی آزادی است که لزوما تمام گنجانده‌های آن معتبر نیست و هر کسی می‌تواند در آن چیز بنویسد و هنوز تا رسیدن به اعتبار دانشنامه‌های حرفه‌ای چون بریتانیکا خیلی راه دارد. جمله‌ی «تکبیر»تان را به حساب شوخی بودن ادعا می‌گیرم.

باز هم درباره‌ی فرهنگ باید بگویم تاریخ با فرهنگ فرق دارد و کسی منکر پاکسازی فرهنگ از خرت و پرت‌های دست و پاگیر نیست. منظورم از پاسداری از فرهنگ تنها به معنای حفظ همه چیز به همان شکل موجود نبود. باز هم می‌گویم داوری‌های یک جمله‌ای درباره‌ی تاریخ و فرهنگ هر ملت کار درست و عالمانه‌ای نیست و بیشتر نشان شتابزدگی است به ویژه وقتی با بیش از ۴۰-۵۰ سال سروکار داریم.

فرهنگ باستان ما تنها چند دستنوشته‌ی موجود از موبدان زرتشتی نیست. درباره‌ی مقایسه‌ی چشم بسته‌ی ایران و یونان هم - که متاسفانه به خود ما ایرانیان هم سرایت کرده - پیشتر نوشته‌ام.

مصریان و عیلامیان با سامیان - که در نظر پیشین گفته بودید - تفاوت دارند. نظر من هم هیچ ربطی به خوارداشت یکی یا بزرگداشت دیگری نبود. تنها گفتم با یک جمله نمی‌شود این بحث‌ها را خلاصه کرد. همین.

پیروز باشید.
شهربراز

سینون said...

کتاب را نخوانده ام و فرصتی هم برای خواندنش ندارم، اما بحث شما کنج‏کاوم کرد تا معنی دقیق عبارت را پیدا کنم. در سایت رسمی برایان تریسی درباره‏‏ی معنی این عنوان چنین آمده است:
There's an old saying that if the first thing you do each morning is to eat a live frog, you'll have the satisfaction of knowing that it's probably the worst thing you'll do all day. Using "eat that frog" as a metaphor for tackling the most challenging task of your day- the one you are most likely to procrastinate on, but also probably the one that can have the greatest positive impact on your life.
می‏بینید که با کمی جست‏ و جو مشکل حل شد،نه؟!

shahrbaraz said...

به سینون
سپاس از پیام‌تان و جستجویتان.

من هم آن جمله را خوانده بودم و در ضمن مطلب هم، به طور گذرا اشاره کردم که پشت جلد توضیح داده شده «قورت دادن قورباغه» یعنی چه. منظورم این بود که این جمله در زبان پارسی هیچ معنایی ندارد. و همان طور که در این جمله‌ی انگلیسی که شما آوردید گفته شده این یک «ضرب‌المثل قدیمی» (old saying) انگلیسی است. ترجمه کردن واژه به واژه‌ی انگلیسی مانند همان «شتر دیدی ندیدی» راننده‌ی مینی‌بوس است.
در پی‌نوشت سعی کردم معناهایی را بگویم که قورباغه و احتمالا خوردن آن می‌تواند برای انگلیسی‌زبانان داشته باشد.

پیروز باشید
شهربراز

Anonymous said...

سلام

باور بفرمایید عنوان کتاب نه به گرفتگی صدا ربط داره نه خوردن شاهزاده. تازه اگر هم توصیه برای دختران جوان بود که نامزدشونو قورت بدند ما ایرانی ها هم کمابیش با داستان شاهزاده طلسم شده به صورت قورباغه آشناییم.لااقل بیشتر ما شرک 2 رو دیدیم

این که تو کتاب عنوان کتاب رو بااین جمله که

" if the first thing you do each morning is to eat a live frog, you'll have the satisfaction of knowing that it's probably the worst thing you'll do all day"


توضیح داده و بعد گفته این یه گفته قدیمیه ,این یه جور بیان هنریه نه این که واقعا اون جمله یه ضرب المثل یا گفته قدیمی باشه.اونایی که یه خورده با ادبیات عامیانه و طنز آشنایی دارن می دونن چی میگم.
حتا چنتا از سایتهای تبلیغ این کتاب این جمله رو با چند واسطه به مارک تواین نسبت دادن.در صورتی که به احتمال زیاد فقط شوخیه

یه کتاب دیگه هم هست تو همین رابطه ها که به فارسی ترجمه شده "کی پنیر منو جابجا کرده" اینم مثل مورد قبل نه تو فارسی مفهومه نه انگیلیسی باید حتما کتابو باز کنی تا بفهمی در مورد چیه

به قول شاعر"بی خیالش" آرش

سینون said...

شگفت آور است که به کلمه‏ی metaphor و توضیحی که بعد از آن داده شده، کم- نوجهی شده است! حالا چه ضرب المثل باشد، چه نقل قول، چه...!

Anonymous said...

سلام ميدانم كه نوشته منو نمي ذارين ولي بدونين كه فقط شما نيستيد كه ميفهميد بهتر است سطح مطالعه و تحصيل خود تونو بيشتر كنيد و حد اقل يكبار كتاب مذكور را بخوانيد و بعد نظر دهيد ضمنا به همه مردمي كه با خريدن اين كتابها باعث شدند تا اين كتاب به چاپ چندم برسد نيز احترام قائل باشيد .

shahrbaraz said...

به بی‌نام.
سلام به شما.

ممنون که مرا به مطالعه‌ی بیشتر تشویق کرده‌اید. سعی من هم همین است. مطالعه چیزی است که همه به آن نیاز داریم.

اما من نگفته‌ام که فقط من می‌فهمم. هم چنین من درباره‌ی محتوای کتاب نظری نداده‌ام، فقط درباره‌ی عنوان آن چیزی نوشتم.

نمی‌دانم در این مطلب چه بی‌احترامی‌ای به خریداران کتاب شده بود که مرا به احترام به آنان فراخوانده‌اید.

پیروز باشید
شهربراز