Tuesday, January 01, 2008

فردوسی و سلطان محمود

سه‌شنبه ۱۱/دی/۱۳۸۶ - ۱/ژانویه/۲۰۰۸

به نظر من این که می‌گویند سلطان محمود فردوسی را تشویق به سرودن شاهنامه کرد و برای فردوسی توسی دستمزد تعیین کرده بود که در برابر هر بیت شاهنامه یک سکه به او بدهد داستانی بیش نیست.

فردوسی سرودن شاهنامه را در زمان سامانیان و به خاطر عشقش به فرهنگ ایران آغاز کرد نه در زمان غزنویان و به تشویق سلطان محمود و به خاطر دستمزد. بر پایه‌ی گفته‌ی خود فردوسی شاهنامه در سال ۴۰۰ ق. به پایان رسیده:
ز هجرت شده پنج هشتاد بار ---------- به نام جهان‌داور کردگار

و می‌دانیم که سرودن شاهنامه نزدیک ۳۰ سال طول کشیده است:
بسی رنج بردم در این سال سی ---------- عجم زنده کردم بدین پارسی

بنابراین اگر ۳۰ را از ۴۰۰ کم کنیم می‌شود ۳۷۰ قمری. محمود غزنوی در سال ۳۶۰ ق./۹۷۱ م. زاده شد و در سال ۳۸۷ ق./۹۹۷ م. به حکومت رسید. یعنی وقتی فردوسی کار شاهنامه را شروع کرد سلطان محمود طفل ۱۰ ساله‌ای بیش نبود و وقتی محمود پس از شکست دادن برادر بزرگ‌ترش به قدرت رسید ۱۸ سال از شروع کار شاهنامه گذشته بود. با این حساب تعیین مستمری برای فردوسی از سوی محمود غزنوی چندان معقول به نظر نمی‌رسد. اگر این مستمری وجود می‌داشت فردوسی در جاهایی از شاهنامه از تنگدستی و سختی روزگار شکایت نمی‌کرد.

البته این که گفتم تنها درباره‌ی انگیزه و شروع کار شاهنامه است.

و یا می‌گویند:
روزی فردوسی به قصد دیدار محمود غزنوی راهی غزنین می‌شود. در راه به سه شاعر دربار محمود - عنصری بلخی، فرخی سیستانی و عسجدی مروزی - برمی‌خورد که همگی از شاعران بلندمرتبه و بزرگ آن دوران بوده‌اند. و آنها هر یک فی‌البداهه مصرعی می‌سرایند و از فردوسی می‌خواهند مصرع چهارم را بگوید تا بدین ترتیب او را خوار کنند:
عنصری: چون روی تو خورشید نباشد روشن
فرخی: همرنگ رُخت گل نبوَد در گلشن
عسجدی: مژگانت همی گذر کند از جوشن
و فردوسی هم بر خلاف انتظار آنان بی‌درنگ می‌گوید: مانند سنان گیو در جنگ پشن

این نیز افسانه‌ای بیش نیست. برای مقایسه‌ی مقام شامخ و بلند فردوسی با شاعران دیگر نیازی به این گونه داستان‌ها نیست. کافی است سترگی و نفوذ و تاثیر کار فردوسی را با آن سه شاعر مقایسه کنیم. فردوسی را هر پارسی‌زبانی می‌شناسد یا دست کم نامش را شنیده است اما آن سه دیگر را بیشتر اهل ادبیات می‌شناسند تا مردم عادی. و آن هم شاید بیشتر به خاطر همین داستان و از صدقه سر فردوسی!

1 نظر:

Anonymous said...

آقای نویسنده!
با معتقد بودن و در نظر دیدن نمتوان چیزی را به اثبات رسانید. با دو انگشت نمتوان آفتاب را پنهان کرد. شما ایرانی ها عادت دارید بخاطر غنامند نشان دادن خود هر دانشمندی را ادعای ایرانی بودن وی میکنید. این واقعیت دارد که فردوسی جیره خوار سلطان محمود بوده که یک زمای فراموش سلطان میشود. و جیره برای فردوسی نمرسد در همین زمان فردوسی از تنگ دستی شکایت کرده است. و بخاطر اینکه سلطان مقدار پول را که برای فردوسی وعده کرده بود نداد از همین لحاظ فردوسی رنجیده خاطر از سلطان شده بود که بعد از مرگ فردوسی خبر به سلطان میرسد. که فردوسی از وعده خلافی سلطان شکایت کرده است.و یک مسئله دیگر اینکه در محوطه ایران بودن به معنی فارس بودن نیست. چونکه امروز هم ترکان زیادی در ایران زیست مینمایند.
لطفا کمی واقع بین باشید و ازحقیقت چشم نپوشید.
با عرض احترام
سید عارف سادات حفیظی